دسته بندي ها

جستجو

دوازده قدم ودوازده سنت


این وبلاگ حاوی اطلاعاتی درمورد انجمن های گمنام دوازده قدمی بوده و مشخص می نماید که چگونه این انجمن ها می توانند منابعی موثر و حیاتی برای معتادانی باشند که تمایل به ترک اعتیاد و بهبودی از طریق برنامه های 12 قدمی دارند. اگرچه هدف اطلاعات ارائه شده در اين بخش به منظور آگاه نمودن افرادی است که آشنایی با انجمن های دوازده قدمی ندارند؛  با این حال معتادان در حال بهبودی نیز می توانند برای پیشرفت و رشد خود در بهبودی از این اطلاعات بهره مند شوند.



:




 

مجله ESSAY،March2010،

1) ما اقرار كرديم كه در مقابل شهوت عاجز بوديم ـ و اينكه اختيار زندگيمان از دستمان خارج شده بود.
2) به مرور ايمان آورديم كه نيروي مافوق مي تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند.
3) تصميم گرفتيم كه اراده و زندگيمان را به پروردگاري كه خود درك مي كرديم بسپاريم.
4) يك ترازنامه ي اخلاقي بي باكانه و موشكافانه از خود تهيه كرديم.
5) چگونگي خطاهاي خود را به خداوند ، خود و يك انسان ديگر اقرار كرديم.
6) آمادگي كامل پيدا كرديم كه پروردگار كليه ي نواقص اخلاقي ما را مرتفع كند.
7)با فروتني از او خواستيم كمبودهاي اخلاقي ما را برطرف كند.
8) فهرستي از تمام كساني كه به آنها زيان رسانده بوديم تهيه كرديم و در صدد جبران بر آمديم.
9) بطور مستقيم در هر جا كه امكان داشت از افراد فوق جبران خسارت كرديم، مگر در موارديكه انجام آن زيان مجددي بر ايشان و يا ديگران وارد كند.
10) به تهيه ترازنامه ي شخصي خود ادامه داديم و در صورت قصور بلافاصله بدان اقرار كرديم.
11) از راه دعا و نيايش كوشيديم به پروردگاري كه خود درك مي كرديم  نزديكتر شويم و تنها طالب آگاهي از خواست او براي خود و قدرت اجرايش شديم.
12) با بيداري روحاني حاصل از برداشتن اين قدمها، سعي كرديم اين پيام را به معتادان جنسي برسانيم و اين اصول را در تمام موارد زندگي خود به اجرا در آوريم.

 

صفحه 2 سعادتی نو ،یک شادی(سعادت)نو
موقعی که من سفر بهبودی ام را آغاز کردم،من آمادگی این را نداشتم که خود را یک معتاد جنسی بنامم،ولو اینکه زندگیم مهارنشدنی شده بود،من می دانستم که با شهوت(سکس)یک مسئله(مشکل)دارم،و من به مردها جذب شدم،باور نداشتم که من برروی شهوت بی اراده و ضعیف هستم.من در may 2001 به عضویت SA درآمدم.در اولین جلسه ام (نشستم)بطوریکه فهمیدم مردم در اندیشه ی من سهیم هستند،((چقدر مردم بیمار زیادند))- اما، البته من مریض ترین فرد در آنجا بودم،چون من نمی دانستم که مریضم.زمانی که من دیدم آن برنامه مستلزم رعایت کردن 12 قدم است،پیش خودم فکر کردم(گفتم)((بسیار خوب من هر هفته 1 قدم را انجام خواهم داد و بعد از 12 هفته از این مکان (منظور SAاست)بیرون خواهم رفت.
اما در پایان جلسه فهمیدم که این افراد نیز مشکلی شبیه مشکلی که من داشتم دارند.یعنی آنها هم جوری در برابر شهوت ناتوان و بی اراده هستند.
در جلسه هفته بعد،من راغب شدم به اعلام هویت و گفتن اینکه((اسم من دیوید است و من یک معتاد جنسی هستم)) من حتی بعد از گذشتن بیش از هشت سال هنوز هم در حال گفتن این هستم.من آمادگی این را ندارم که بگویم یک معتاد جنسی ((در حال درمان)) هستم،هر چند که هستم،چون من تا روزی که بمیرم یک معتاد جنسی خواهم بود سرانجام من گروهی از مردم را یافتم که مراقبه می کنند،و آن ها با خدا صادق(درست کار)بودند،و همچنین با خود و دیگران نیز صادق(نیکوکار و درست کار).
من در خانه بودم قدم های دوازده گانه چهار چوبی شدند که من زندگی جدیدی بسازم(زندگی جدیدم را بسازم).آن شبیه چه بود؟(این شبیه چیه؟این چطوره؟)من به مسایل جنسی علاقه مند شدم زمانی که 8 یا 9 سال داشتم من یک خجالتی بودم،پسری خویشتن گرا(منزوی)من در مورد دخترها کنجکاو بودم و به زودی آنها را در حال (هنگام)بازی کردن یافتم((دکترها و پرستارها))من این فرصت را با دخترعموهایم(دختر اقوام نزدیک،دختر دایی ها یا دختر خاله ها) پیدا کردم.تنها پسرعمویم وقتی 11 سال داشت مرد.پس از این جهت رابطه ام با این دختر ها آزاد بود.من علاوه بر این مجلات را هم می خواندم و عکس ها را برای ارضای شهوتم استفاده می کردم.من گلچینی(ذخیره ای) از مجله های دلخواهم را در زیر رختخوابم پنهان کرده بودم.
پدرم یک دایم الخمر(الکلی)بود یک سرباز قدیمی جنگ جهانی اول که برای نشان دادن عشق و محبت دچار مشکل و اشکال بود.(در نشان دادن روابط عاطفی و احساسی دچار مشکل بود) او برایم هدایای گران قیمت می خرید،اما من به تشویق کردن و محبتش احتیاج داشتم.(صفحه 3)من هرگز احساس نکردم که محبت و تشویق را دارم او کاملاً پرخاشگر بود و خیلی وقت ها من میان او و مادرم می ایستادم برای جلوگیری از صدمه و ازیت مادرم.من به همین علت از او متنفر بودم او به چشمم خوار می آمد،در طرف دیگر مادرم یک فرد با تربیت بود که سعی می کرد که هم مادر باشد و هم پدر ،من جوان ترین فرد خانواده در میان 6 بچه بودم.
برادرم 14 سال از من بزرگتر بود،با چهار خواهر بین ما، من هرگز واقعاً با او به دلیل اختلاف سن ارتباط برقرار نمی کردم.من در یک خانواده مسیحی پرورش یافتم و مرتباً در رابطه با کلیسا اما با این وجود او به صنعتی مشروب مصرف می کرد.زمانی که در 94 مرد،تغییری بهتر بود(کرد)امروز من خیلی دلم برای او تنگ شده است.والدینم یک شغل داشتند و همینکه مکان کارشان تغییر می کرد خیلی زود نقل مکان می کردند به اطراف بدینگونه من در سه دبستان متفاوت حضور یافتم و غالباًدانش آموزی جدید پای تخته سیاه بودم،من خیلی قلدر بودم هم در دبستان و هم در دبیرستان اولین تجربه ارتباط جنسی ام با یک فرد مذکر دیگر،زمانی بود که من 12 سال داشتم و یک پسر 14 ساله من را به شکل ناجوری لمس کرد.بعد از آن من شروع کردم به مقایسه کردن بلوغ جنسی ام با دیگران.در دبیرستان من خیلی با دختر ها این سو و آن سو می رفتم ولی هرگز با آنها رابطه نداشتم. من هنوز دوست داشتم به تائید کردن پسرهای هم سن و سال حتی بزرگ تر خودم.من شروع کردم به خیال پردازی کردن و خود ارضایی کردن به شکل معین و مسحرز.برای آسوده کردن خودم وپنهان کردن تنهاییم و مخفی کردن احساس ناقص بودنم(شدنم)و کمکم می کرد که شب ها خوابم بگیرد.در طی این ایام من با والدینم به ساحل دریا می رفتم در اتاق عوض کردن لباس من مردی دیدم حدود 40 سال سن که در حال لخت شدن بود او با من صحبت می کرد زمانی که من لباس هایم را عوض می کردم.من آن تصویر را به یاد می آوردم و خودارضایی می کردم،شب ها بعد از شب ها زمانی که 17 سالم شد من شیوه جدیدی از تفکر را ساختم و فکر می کردم و می گفتم.الان من آزاد خواهم بود از مسئله و مشکل خود ارضایی.من از عقده های روحی برای چند مدت احساس رهایی می کردم اما زمانی که دوباره شروع کردم آن خیلی بدتر از قبل بود من از یک فنر رو به پایین بسته شده بودم زمانی که 22 سالم شد با یک دختر مسیحی دوست داشتنی ازدواج کردم.که من اکنون هم 45 سال است که از ازدواجم می گذرد(فقط به خاطر اینکه او به من با وفا بود.من پیش خودم فکر کردم((من تمام آن چیزی را که از سکس می خواهم می توانم داشته باشم،زمانی که این را می خواهم وزمانی که آن را انجام دهم دیگر خودارضایی را متوقف می کنم))اما من بعد از آن باز هم خود ازاریی می کردم.به محض اینکه 27 سالم شد من به جایی برخوردم که میگفتم هرگز آن را قطع نخواهم کرد(خودارضایی)من با یک مرد در یک توالت عمومی وارد عمل شدم احساس کثیفی می کردم،ضعف جسمانی و محکومیت داشتم قسم خوردم که دیگر هرگز آن را دوباره انجام نمی دهم.حتی سعی کردم با خدا همانطور که می شناختمش با او راز و نیاز کنم. و گفتم((خدایا،کمکم کن تا این را متوقف کنم و من صادقانه بهت خدمت می کنم برای همیشه.و برای مدتی به آن پایبند بودم بعد از آن وقتی 30 ساله شدم (صفحه 4)مادرم مرد،و من به عادت قدیمی برگشتم من سال ها بود که احساس آزادی از عقده های رفتاری ام را می کردم.اما این بار من برگشتم به دارو و مسکنم من خط دیگر را قطع کرده بودم که خودم را متقاعد کرده بودم که انجام نمی دهم.سرانجام من به سونا می رفتم و وارد عمل شدم به ساحل های لخت می رفتم در توالت های عمومی مرتکب عمل می شدم وزمانی که فیلم های شهوانی نگاه می کردم در مغازه های بزرگ من حتی به شهوترانی با مردان می پرداختم.من آن عمل را سر کار هم انجام می دادم تاجایی که به کارم مبدل شد در طول وقفه ناهار و بعد از کار تمام پردازش و تجزیه و تحلیل فکرم این شده بود((کجا مورد بعدی ام را خواهم داشت؟))در تمام دفعات من می خواستم جلوی آن را بگیرم ولی هر چه بیشتر سعی می کردم آن بدتر می شد.هر چه بیشتر با شهوت نبرد می کردم بازهم بر می گشت.او بیشتر مبارزه طلبی می کرد،شهوت رفیقم بود چون زخم و درد درونم را بی حس می کرد.اما در واقع آن دشمنم بود در سن 50 سالگی من نخستین حمله قلبی را داشتم،پس خودم فکر کردم((اکنون وقت توقف است))اما من قادر به توقف نبودم.این یکی دیگر بود از آن ها قبل از نه سال بیداری جسورانه من به بیمارستان برده شدم با گلودردی شدید و برای تنفس کردن تقلا می کردم بعد از تزریق یک مورفین من با قدرت خدای خودم دعا کردم تا فرصتی را به من بدهد تا چیزهایی را درست کنم خداوند به دعایم پاسخ داد و تصمیم گرفتم تا کمک بطلبم بدینگونه بود که معتادان جنسی گمنام را یافتم.
الان شبیه چیه؟الان چطوره؟
همینکه شروع کردم به کار کردن برنامه،فهمیدم که آن مهیج است،معنوی و physically bankrupt(ورشکسته شدن جسم و ماده و پیروزی معنویت).من از روی خاطره شروع کردم به کار کردن 12 قدم،اما زمانی که قدم سه را کار می کردم،یک راهنما گرفتم.راهنمایم خیلی با من صبور بود و آموزشم می داد که با خودم صادق و درستکار باشم و با خدا و دیگران نیز همین طور او بر روی اهمیت کار کردن قدم ها تاکید می کرد((نه رنج،نه سود))او می گفت:پیشرفت غیر منتظرانه ام زمانی آمد که من داشتم قدم 3 را کار می کردم: ((حکمی بده تا خدا آینده ها را و زندگی ها را به خدایی بسپاریم تا مراقب آن باشد.خدایی که می شناسیم من در یادآوری خدایی که می شناختم دچار مشکل بودم(مشکلم این بود که چطور می توانستم خداوندم را بیادبیاورم)یزدان شناسی ام به من آموخت که خدا،خدایی عاشق و مهربان است.اما من فکر می کردم که او مانند مدیری خشن در آسمان است که مرا مجازات می کند اگر مرتکب خطا شوم پدر حقیقی من با انظباط و نظم بود و مفهوم خدا برای من در اثر رفتارهای پدرم شکل گرفته بود.اما همینکه من قدم 3 را کار کردم من دانستم که احتیاج به این تصمیم دارم.من آماده شدم تا به خدا به عنوان پدری با محبت ایمان بیاورم یک شب من به درگاه خداوند زانوزدم زمانی که همسرم وبچه هام خواب بودند و از خداوند خواستم که دستم را بگیرد.(صفحه 5) مرا به راه راست هدایت کند(جایی که خودش صلاح دارد ومی خواهد)و پدرم(حامی) باشد آن شب من آینده و زندگیم را به او واگذار کردم به نظر می رسد که این مغایر آزادی است که خود را به کسی دیگر بسپاری اما آن آنگونه بود که آن برایم چه کاری انجام داد من دیگر مجبور به تصمیم گرفتن نیستم من فقط آن ها را به نیروی مافوق خودم واگذار می کنم من فقط از خودم می پرسم((آیا براساس قدرت مافوقم یا به خاطر تصمیمی برپایه شهوت؟))رضایت خدا یا تصمیمی شهوانی؟ این دعا به من کمک کرد تا یک بار دیگر هوشیار بمانم نظر به اینکه من پیشرفت کردم در برنامه و دارایی قدم چهارمم را شروع کردم،فهمیدم که این جا دو شخصیت(فرد)وجود داشت در درون من، از لحاظ شهوانی نا امید بودم و در بیرون من احترام خوبی داشتم در چهارچوب مراسم کلیسا اما همینکه من قدم چهارم را با راهنمایم در میان گذاشتم و شروع کردم به بیرون کردن شخصیت درونی ام زمانی که به SA آمدم،من یک راز داشتم که من هرگز قصد نداشتم به هیچکس بگویم:که من تجربه کرده بودم از جانور خویی دوران نوجوانی هرچند که این راز را با راهنمایم در میان گذاشتم در طی قدم چهارم ام چند وقت که گذشت من قادر شدم که این را در یک جلسه درمیان بگذارم.من فهمیدم که برای اینکه از درون سبک شوم(پاک شوم)احتیاج است که رازم را به بیرون افکنم و وقتی که این کار را کردم من واقعاً آزادیم را احساس کردم.کم کم من عیب هایم را تسلیم کردم و به شخصی که خداوند می خواست بشوم نزدیک تر شدم و تبدیل گشتم و اکنون این چنین هستم که دیگران هم می بینندwart and all قبلاً مانند یک کاریکاتور شخصی بودم که می خواستم باشم اما اکنون دشمنان(حریفان)درونم بیرون رفته اند اکنون دیگر خشم و بد خلقیها و تندیی های شهوانی را ندارم که به یکباره دست پیدا می کردم.کار کردن قدم ها شفایی را برای من به ارمغان آورد،اما فقط با کار کردن قدم ها از یک روز تا روز دیگر پایه ی این شد که من هوشیار باقی بمانم.برای هوشیار ماندن من بایستی تمام برنامه را انجام دهم به همراه راهنما بودن برای دیگران،شرکت کردن در جلسه ها،رفتن به کنفرانس ها و کار کردن قدم ها به بهترین گونه ای که می دانم.بیشتر مردانی که من راهنمایشان می شوم مشکلات جنسی همسان و شبیهی دارند.من همه آنها را تشویق می کنم که سرگذشت خود را مفصلاً بنویسند.بعضی وقت ها زمانی که من یکی از این داستان ها را می شنوم چیزی به خاطرم می آید که فراموشش کرده بودم و من قدم چهارم ام را بعد از آن می نویسم این شیوه ای است که دیگران برای بهبودی بیشتر من انجام می دهند.من در تاسمانیا(جزیره ای در استرالیا)زندگی می کنم.یک جزیره کوچک از سواحل استرالیا ما در آنجا فقط 3 نفر از اعضای SA را داریم که از نظر جغرافیایی جدا هستیم بنابراین به ندرت پیش می آید که ملاقات رودر رو داشته باشیم.ما قرارهای منظم تلفنی داریم با این وصف من از طریق تلفن یا ایمیل با دیگر اعضای SA در ارتباط هستم.برای مشارکت بیشتر من در کنفرانسهای قاره ای شرکت می کنم.در کنفرانس ها من برروی حضور بیشتر تمرکز و تاکید می کنم.صفحه 6)با کارکردن برنامه و گوش دادن به سایر حاضران(شرکت کنندگان)من می شنوم که دیگران چگونه 12 قدم را کار می کنند و می شنوم که سایرین چگونه از اعتیادشان رها گشتند.قادر بودن به اینکه به خیلی از شرکت کنندگان گوش دهی و این برایم یک مزیت محسوب می شود.و این برایم حیاتی است برای هوشیار ماندن من بنابراین مطالعه زیادی انجام می دهم،می خوانم و بازخوانی می کنم؛معتادان جنسی و قدم ها را برای اینکه به خوبی دیگران ابزارهای برنامه را انجام دهم و ابزارهای مفید بهبودی1994-2003 من خیلی از این ابزارها چیز یاد گرفته ام.
AA(معتادان الکلی گمنام) (83) به ما قول داده شده:اگر به خاطر این وجه از پیشرفت و بهبودی رنج بکشیم.پیش از آنکه به وسط راه برسیم حیرت زده خواهیم شد.ما خواهیم دانست که یک آزادی جدید و سعادتی جدید را بدست می آوریم))
امروز،به عنوان یک نتیجه این برنامه،من حیرانم از آرامش،مسرت و صلح وصفایی که احساس می کنم.من دوستان تازه زیادی در SA دارم من قادرم تا با مردان روابط سالم داشته باشم و شرایط یکسانی را بان آنها احساس می کنم.
من می توانم((جهان را با چشمانم بنگرم و آزاد بمانم))(SA,205) امروز وقتی که من مردان را در خیابان می بینم آنها را همانند یک انسان نگاه می کنم،آنها را به چشم شهوانی نگاه نمی کنم اما من ناچارم که قبول کنم عیب ها وکاستی های شخصی ام را قبل از آن که بتوانم آنها را به نیروی ما فوق ام بسپارم و خواستن از او را برای برطرف کردن آنها.من بایستی در ابتدا با خودم صادق باشم سپس با نیروی برترم و بعد با دیگران،همه این ها را لحظه به لحظه در یک زمان انجام می دهم.توکل به خدا برای هر بار هوشیاری و پاکی. من زندگی را با این فکر شروع کرده بودم که شهوت دوستم بود و خدا دشمنم اما اکنون من می دانم شهوت دشمن من است و خدا دوست.من می دانم که در حال بهبود یافتن هستم از لحاظ احساساتی،معنوی و جنبه های مادی زندگیم.من یک روز صبح با احساسی وصف ناپذیر و مسرت بخش بیدار شدم داشتم فراموش می کردم که من دارم شادی و سعادت را تجربه می کنم این واقعاً یک تجربه معنوی بود چیزی که فراموش نخواهم کرد.احساس کردم که نیروی برترم دارد می گوید ((این چه زندگی است و می تواند شود)) به علت آن چه که این برنامه برایم انجام داد من با تقسیم کردن داستانم با دیگران زندگی می کنم یک زندگی تازه را یافتم چون یک نفر پیام را به من رساند.و می خواهم تا این پیام را به سایر معتادان جنسی که می توانند آزادی از شهوت را تجربه کنند که من هم تجربه کردم امروز،من سپاسگذارم برای 8 سال و نیم هوشیاری و پاکی،سپاس محبت و مهر خداوند را و سپاس برنامه های حیرت انگیز بهبودی SA را. دیوید و .تاسمانیا – استرالیا

نوشته شده در دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵ ساعت 14:16 توسط : 12&12 | دسته : مجله ESSAY،March2010،ا
  •    []